مدح و ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
تو کیستی که ز دستت بهـار میریزد بهـار در قـدمت برگ و بـار میریزد ز چشم گرم تو خورشید، نور میگیرد چو مِهرِ روی تو بر شام تار میریزد به زیر پای تو، ای یاس گـلشن یاسین نـسـیم عـشـق، گـل انـتـظـار میریـزد چو عطر آمدنت را به سیـنه میکارند ز روی آیــنــۀ دل، غـبـار مـیریــزد به باغ، حضرت گل دست و روی میشوید چو طرح یاد تو در جـویـبار میریزد نگاه عاطفه از بس به انتـظار نشـست ز دسـت هـر مـژهاش آبـشار میریزد چـراغ گـل به شـبـسـتـان بـاغ میتـابد چو اشک شوق تو، بر لالهزار میریزد تو سر رسیدی و از شوق، گیسوان درخت به روی آیــنـۀ چـشـمـهسـار میریـزد شـمـیم نـام تو وقـتی سـفـر کـند با بـاد گـلاب از نــفـس روزگــار مـیریـزد |